فروزان شعله... یک قطعه نثر نو ازدیوانم گلهاوگلبرگها (من شعر نو را نثرنومیدانم) ای فروزان شعله جون سرخ گل گلزارها... رقص کن در خلوتم , آرام , چون پندار ها من بتو اسرار میگویم , زغمهای وجود توزمانی خنده کن , یاگرم شو همچون تن بیمارها غرق شو...در ژرف غمگین قصّه هایم ... سرخ شو از خشم ... یاکه لحظه ای آرامتر شو...یا بسوزو یا بسوزان... سرخ شو از شرم پیمانها شکستن ... بند عشقی را ...به ناحقّ ...از دلی عاشق گسستن گاه قصان باش مانند هوس ها... گاه بر پای خیال اویز چون بند جرسها ای فروزان شعله , می خواهم چنین باشی ... که شاید در دل تاریکی شبها به تنهایی به اوهامی که می آرد...سکوت هر شکیبایی زبان شعله هایت ...بادلم لختی سخن گوید زعشّاقی چومن ...حرفی بمن گوید cyrusamirmansouri@yahoo.com
نظرات شما عزیزان:
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesارديبهشت 1391فروردين 1391 اسفند 1390 Authorsسیروس امیرمنصوریLinks
ردیاب خودرو
تبادل
لینک هوشمند
LinkDump |